دلیل فطری گرایش به توحید و دین در قرآن
معنای فطرت و پیشینه آن
«فطرت» از کلمه «فطر» گرفته شده و اصل آن شکافتن در طول است. و در لغت به معنای ایجاد و ابداع و سرشت آمده است. در آیات قرآن نیز به همین معنا به کار برده شده است.[۱] از اینرو «فاطرالسموات» به معنای خالق و مخترع و ابداع کننده آسمانهاست.[۲]
کلمه فطرت از کلماتی است که برای اولین بار قرآن کریم آن را در مورد اسلام به کار برده است و ظاهراً این کلمه قبل از قرآن سابقهای ندارد.[۳]
این کلمه در قرآن کریم به صورت مکرر آمده است. و مفهوم همه آنها، ابداع و خلق؛ بلکه خلق به معنای ابداع و بدون تقلید است. این کلمه در قرآن کریم تنها در یک مورد بر وزن «فعلة» در مورد انسان و دین آمده که فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»[۴]؛ پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار كن! این فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اكثر مردم نمىدانند».[۵]
وجود فطریات در انسان
بر ویژگیهای خاص ذاتی انسان که مانند طبیعت و غریزه، تکوینی و غیر اکتسابی باشد کلمه فطرت به کار برده میشود. به این معنا که در سرشت و خلقت انسان به صورت تکوینی خصوصیاتی قرار داده شده که فراتر از خصوصیات حیوانی اوست. یعنی در انسان خصوصیاتی وجود دارد که از سرشت و خلقت او ناشی میشود و از عوامل خارجی قابل اکتساب نیست مانند حقیقت جویی، راست گویی، سپاس گذاری در برابر احسان دیگران، زیبایی دوستی و امثال اینها. پس یک سلسله اموری در سرشت انسان وجود دارد که از آن به انسانیت نام برده میشود و هیچ کسی نیست که منکر این ارزشهای انسانی باشد.[۶] آیاتی از قبیل«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا، فَأَلهمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»[۷] و«هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ»[۸] نیز در باب مسائل اخلاقی بر یک سلسله فطریات دلالت دارند.
انسان در متن خلقت و آفرینش و قبل از آنكه عوامل اجتماعى روى او اثرى بگذارد به گونه ای خلق شده است که یك سلسله اقتضاءها و جاذبه هاى انسانى به حسب اصل خلقت و فطرت در او هست كه حیوانات دیگر عاری از آنهاست؛ مثل مذهب و اخلاق و هنر و زیبایى و چیزهای دیگری که از مختصات انسان به شمار میآیند و تقاضای آنها به حسب اصل فطرت در نهاد بشر نهاده شده است. اما ممکن است وقتى که انسان وارد جامعه مىشود، عوامل اجتماعی و روانی روى فطرت را بپوشاند و حكم آن را از بین ببرد ولى خود فطرت در انسان معدوم شدنى نیست از اینرو گاهى دیده مىشود كه جنایتكارترین جنایتكاران عالم با اینكه عملًا دست از جنایاتشان برنمىدارند ولى نمىتوانند وجدان خودشان را راضى كنند؛ اما فردى كه بر وفق فطرت عمل مىكند وجدانش راضى است.[۹]
دلایل فطری بودن اعتقاد به خدا
بر فطری بودن دین و توحید دلایلی اقامه شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. امام صادق (ع) خداجویی فطری را در مناظره ای با یک زندیق که بعد از غرق شدن کشتی نجات پیدا کرده بود خیلی زیبا بیان فرموده است. امام از او پرسیدند که بعد از غرق شدن کشتی وقتی اعتماد به تخته ای داشتی و آن را هم از دست دادی، آیا نفس را به هلاکت تسلیم نمودی یا نفس تو را امید خلاصی و نجات بود؟ زندیق گفت در نفس من امید نجات بود. امام فرمود: امید نجات به چه کسی داشتی؟ زندیق ساکت و حیران شد. امام فرمود: آن کس که تو به او امید داشتی صانع و خدای توست. این دلیل را امام (ع) از قرآن فرا گرفته است؛[۱۰]زیرا قرآن میفرماید: «فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِكُونَ»[۱۱]؛هنگامی که سوار بر کشتی شوند خدا را با اخلاص می خوانند؛ اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند».
۲. یکی از دلایل فطری بودن و اعتقاد به خدا آیه شریفه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»[۱۲] این آیه شریفه میفرماید چهره خودت را به سوی دین کن و آن را به شکل پایدار نگهدار در حالی که حنیف و حقیقتگرا هستی و بر تو باد این فطرت الهی که همه مردم بر این سرشت آفریده شده اند و این خلقت و سرشت تغییر ناپذیر است و تا انسان انسان است نمیشود آن را تغییر داد این دین فوق العاده راست و مستقیم است.[۱۳]
۳. دلیل دیگر قرآنی آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ».[۱۴]
این آیه در حقیقت به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى اشاره دارد. خداوند خطاب به پیامبر(ص) نخست چنین مى فرماید: «به خاطر بیاور موقعى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى گفتند آرى گواهى مى دهیم». سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسئله توحید نموده مى فرماید:«این كار را خداوند به این جهت انجام داد كه در روز قیامت نگوئید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم. در ادامه اشاره به هدف دیگر این پیمان كرده، و مى گوید:«این پیمان را به خاطر آن گرفتیم كه نگوئید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم و چاره اى جز تبعیت از آنها نداشتیم آیا ما را به گناه افراد بیهوده كار مجازات مى كنى». و در آخر میفرماید: «آرى! اینگونه ما آیات را توضیح مىدهیم و روشن مىسازیم تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند».[۱۵]
حالا این پیمان در عالم ذر آنگاه که در هنگام آفریده شدن آدم، فرزندان آینده او تا آخرین فرد به صورت ذرات از پشت آدم یا خاک او بیرون آمده، گرفته شده چنانکه برخی گفته اند، یا در عالم استعدادها و آفرینش در هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید را به آنها ودیعه داده چنانکه برخی دیگری گفته اند،[۱۶] یا اینکه این پیمان در موطن ملکوت که مقدم بر موطن مُلک نه از حیث زمان است، از افراد بشر گرفته شده و انسان در این موطن خدا را به عنوان ربّ و خویشتن را به عنوان عبد مشاهده کرده است،[۱۷] در هرصورت این آیه شریفه دلالت بر این دارد که همه افراد بشر دارای روح توحید هستند.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت:
[۱]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱ص۶۴۰، ماده فطر.
[۲]. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳ص۴۳۸، ماده فطر، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چ۳، ۱۳۷۵ش
[۳]. مرتضی مطهری، مجموعهآثار، ج۳ ص۴۵۱.
[۴]. الروم، ۳۰.
[۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳ص۴۵۵.
[۶]. رک: همان، ص۴۶۳-۴۶۶.
[۷]. الشمس، ۷و۸.
[۸]. الرحمن، ۶۰.
[۹]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵ص۹۰۱-۹۰۳.
[۱۰] . شهاب الدین مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۲۸ص۵۰۳، قم، انتشارات کتاب خانه آیت الله نجفی، [بیتا].
[۱۱] . العنکبوت، ۶۵.
[۱۲]. الروم،۳۰.
[۱۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳ص۶۰۳.
[۱۴] . الاعراف، ۱۷۲.
[۱۵]. رک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴-۵، تهران، دار الكتب الإسلامية، چ۱، ۱۳۷۴ش.
[۱۶]. همان، ج۷، ص۶.
[۱۷]. عبدالله جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص۱۲۷، قم، مرکز نشراسراء، چ۳، ۱۳۸۴ش. محقق: محمد رضا مصطفی پور
نظرات شما عزیزان: